﴿ تَنَزَّلُ الْمَلَائِکةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کلِّ أَمْرٍ ﴾
شب قدر
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم از دوست بماندیم و به منزل نرسیدیم
سرمایه زکف رفت و تجارت ننمودیم جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
مرا چه به تجارت؟! مرا چه به دوست؟! من کجا و بریدن از اغیار و به دنبال تو دویدن؟!
من کجا و تو؟! من همانم که دینم با ماه رمضان شروع میشود و با عید فطر تمام!
و فقط همان چند روز است که معنای غربت را میفهمم و بس.
من کجا و تو؟!
من همانم که افسوسِ همه چیز را میخورم؛ جز افسوس عمری که دور از تو گذرانده ام.
من همانم که در اوجِ پافشاری به درگاه خداوند، بالاترین خواسته هایم، تنها و تنها حولِ وجودِ خودم می گردد. سلامتیم! دارایی ام! مدرکم! خودم! خودم! و خودم!
اصلاً نیندیشیده ام که نگاه تو چه قدر برتر از همه ی دارایی های دنیاست!
شادمانی تو کجا و شعفِ مال اندوزی؟!
من چه میدانم لبخند رضایت تو چیست؟!
من چه میفهمم شادی مادرِ تو چه قدر قیمتی است؟!
من کجا تو را شناخته ام و کجا دانسته ام تو در نزد خدای متعال چه منزلتی داری که خلایق به وجود تو روزی میخورند و آسمان به برکت تو فرو نمیریزد.[1]
من کجا و تو؟!
گفتند: شب قدر، شب نزول قرآن است. گفتند: ﴿ اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیلَةِ الْقَدْرِ ﴾
ادامه مطلب ...